پژوهش های حسابداری و مالی [ owjhany@yahoo.com ]

خدمات مشاوره و خبرپراکنی پژوهش و تحقیقات حسابداری و مالی و مشارکت در پژوهش

پژوهش های حسابداری و مالی [ owjhany@yahoo.com ]

خدمات مشاوره و خبرپراکنی پژوهش و تحقیقات حسابداری و مالی و مشارکت در پژوهش

منبع: اینترنت! بی‌توجهی به حقوق مؤلف در میان ما

 

 رضا مرادی غیاث آبادی

 

سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۸

 

بی‌گمان بسیار دیده‌اید که برخی از نشریات در پایان نوشتار خود می‌نویسند: «منبع: اینترنت» درست مثل این است که مطالب کتابی را در جای دیگری منتشر کنند و زیرش بنویسند: «منبع: کاغذ»! چرا که اینترنت نیز همچون کاغذ فقط یک حامل اطلاعات است و بس.

 

پس از آغاز به کار نسخهٔ آزمایشی فرهنگنامه عکس ایران، آقای دکتر جلیل دوستخواه در پرسشی انتقادی از این نگارنده توضیح خواستند که چرا بازنشر عکس‌ها در رسانه‌های دیگر را حتی با ذکر منبع ممنوع اعلام کرده‌ام. البته اگر به جناب استاد به کوتاهی پاسخ می‌دادم که بخاطر قراردادهایی که با ناشران دارم (یا در آینده خواهم داشت) ناچار از این کار بوده‌ام، و نیز برنامه‌هایی برای آینده دارم که کپی و بازنشر عکس‌ها می‌تواند اختلال‌هایی در آن ایجاد کند، کافی بود؛ اما پرسش ایشان سرِ درد‌های کهنه‌ای را باز کرد که با خود گفتم کمی پیرامون آن درددل کنم. بدون اینکه اصلاً و ابداً در فکر راهِ درمانی برای آن باشم. چرا که این معضل آنقدر عمیق و کهنه و فراگیر است که به گمانم وارد فطرت و «ژن» ما شده است.

   

این معضل عمومی که درد آنرا جامعه ضعیف و بی‌پشتیبانِ نویسندگان و هنرمندان ایران می‌کشند، و لذت آنرا کسانی می‌برند که با آثار دیگران به نام و نوایی می‌رسند؛ عبارت است از بی‌توجهی به حقوق مؤلف و سرقت آثار او. این کار زشت و ناپسند به اندازه‌ای در میان ما فراگیر شده که قباحت آن از میان رفته است. یعنی هنگامی که در نشریه‌ای یا وبلاگی، اثری را می‌بینیم که نام پدیدآورندهٔ آن در زیر آن نوشته نشده است، هیچ تعجبی نمی‌کنیم.

 

بدیهی‌ترین و شناخته‌شده‌ترین حق مؤلف به موجب قوانین بین‌المللی و کشوری (و نیز توصیه‌های اخلاقی و وجدانی) عبارت است از مالکیت انحصاری پدیدآورنده بر اثر خود و نیز منافع مادی و معنوی مترتب بر آن. و هموست که می‌تواند میزان و شرایط و چگونگیِ استفادهٔ دیگران از اثرش را معین نماید. قوانین کشوری ایران در این زمینه نسبت به قوانین و معاهده‌های بین‌المللی تا اندازه‌ای سختگیرانه‌تر نیز هست و برای نقض‌کنندگان آن، علاوه بر جبران خسارات مادی، مجازات‌های سنگینی (یک تا سه سال زندان) نیز پیش‌بینی شده است. در قانون حمایت از مؤلفان و مصنفان و هنرمندان ایران (مصوب سال ۱۳۴۸)، حتی واگذاری حقوق معنوی مجاز شناخته نشده است و پدیدآورنده تنها می‌تواند حقوق مادی اثر خود را به دیگری واگذار نماید. به موجب این قانون، حتی نیازی به نوشتن عبارت «همه حقوق محفوظ» یا عبارت‌های مشابه آن نیست و همهٔ آثار به خودی خود تحت حمایت قانون هستند.

 

امروزه امثال چنین جمله‌ای که نگارنده در زیر وب‌‌سایت فرهنگنامه عکس ایران نوشته است، در وب‌سایت بسیاری از نویسندگان، نقاشان، عکاسان، آهنگسازان و دیگر هنرمندان دیده می‌شود که خط و نشان‌هایی برای بازدیدکنندگان کشیده‌اند که اگر نگاه چپ به این آثار بشود، چنین و چنان می‌کنیم. اما اینان در واقع جز زجرکشیدن و جز خسارت دادن هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. به تجربه دیده‌ام که یک علامت کپی‌رایت © یا عبارت کوتاه All rights reserved برای بازدیدکنندگان غیر ایرانی کافیست و هیچگاه با بی‌توجهی بدان روبرو نشده‌ام. اما برای برخی هم‌میهنان عزیز ما هیچگونه خواهش و تقاضا و تهدید و التماس و استغاثه تأثیری ندارد و کار خود را خواهند کرد. نه تنها عکس یا تابلوی نقاشی را به نشریه یا وبلاگ خود می‌برند، بلکه حتی نام خود را نیز بر روی آن می‌کوبند. یعنی نه فقط مایملک شخص دیگری را تصاحب کرده‌اند، که حتی کاغذ خرید آنرا هم جعل کرده‌اند.

 

مسلم است که اگر کپی‌کنندگان آثار دیگران، حد و اندازه نگاه می‌داشتند و در مواقعی استثنایی و با رعایت مفادی که پدیدآورنده برشمرده است، اثری را کپی می‌کردند؛ کار به جایی نمی‌کشید که بسیاری از پدیدآورندگان هرگونه کپی و استفاده از آثارشان حتی با ذکر مأخذ را ممنوع اعلام کنند. این اقدام، واکنشی در برابر انبوه سوءاستفاده‌کنندگان و متجاوزان بوده است. اکنون کسانی هستند که تمامی نوشته‌هایم در پژوهش‌های ایرانی را یکجا و بدون استثنا به وب‌سایت خود برده‌اند. بازنشرهای غیرمجاز بسیار بیش از آن بوده است که بتوان حتی آنها را فهرست کرد. یک جستجوی دم دستی در موتورهای جستجو، از ده‌ها هزار بازنشر غیرمجاز فقط از مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی حکایت می‌کند. این کار نه تنها تجاوز به حقوق دیگران است که مؤلف را از بازنگری و ویرایش در نوشته‌های خود محروم می‌سازد و علاوه بر آن، منتقدان احتمالی نیز نمی‌دانند که نقد خود را خطاب به چه کسی باید بنویسند.

 

اما جالب است- تا آنجا که می‌دانم- هیچ ملتی به اندازه ما شعارهای راستی و درستی و تقوی و حقوق بشر را سر نمی‌دهد و تا این اندازه نیز به همان شعارها بی‌اعتنا نیست. و باز جالبتر است که بگویم تا آنجا که در مورد خود دیده‌ام، چنین کار‌هایی به دست کسانی اتفاق افتاده است که عاشقان و سینه‌چاکان فرهنگ ایران و راه اشا و راستی بوده‌اند و جابه‌جا در وبلاگشان از منشور حقوق بشر کورش و نژاد پاک آریایی و گفتار و پندار و کردار نیک سخن رانده‌اند. و باز از همه جالبتر اینکه، بسیاری از آنان بر پیشانی نشریه خود ادعا کرده‌اند که خود را ملزم به رعایت حق مؤلف و قانون کپی‌رایت می‌دانند و ضمناً حق نشر همان آثار را برای خودشان محفوظ دانسته‌اند!

 

سرقت آثار دیگران و کپی‌های غیرمجاز از آن روش‌های گوناگونی دارد. راحت‌ترین و معمول‌ترین آن (به ویژه در اینترنت) این است که تمام اثر یا عکس را کپی می‌کنند و به وبلاگ خود می‌برند. تنها چیزی که جا می‌ماند و یادشان می‌رود، نام نویسنده یا نقاش و یا عکاس است که این کمبود را با نوشتن نام خودشان جبران می‌کنند. اگر خیلی مقید باشد، زیرش هم می‌نویسند: «منبع اینترنت». دومین روش، ادغام فله‌ایِ چند نوشته یا چند تصویر با یکدیگر است، بدون اینکه مشخص کنند از کجا تا به کجا از کدام منبع برگرفته شده است. در پایان هم (اگر افتخار دهند) نام منابع را به همان صورت فله‌ای، و به شکلی معیوب و ناقص درج می‌کنند. مثلاً نام یا نشانی صفحهٔ نخست چند وب‌سایت را به دنبال هم ردیف می‌کنند و از لینک به صفحه اصلیِ همان مطلب خودداری می‌کنند.

 

گاهی صاحب اثر اجازه کپی و بازنشر اثر خود را مشروط بر اینکه نام پدیدآورنده و منبع ذکر شود، مجاز دانسته ‌است. در چنین مواقعی، رسانه‌های جدی و پرمخاطب به خوبی می‌دانند که آوردن نام مؤلف و منبع آن، اعادهٔ مسئولیتِ درستی‌ها و یا نادرستی‌ها بر پدیدآورنده است. آنان بخوبی می‌دانند هنگامی می‌توانند بار مسئولیتِ سخنی نادرست یا ادعایی حقوقی را به عهده نگیرند که نام پدیدآورنده منتشر شده باشد و در نتیجه مسئول آن شمرده شود. این نکته‌ای است که نشریات متفرقه و غیرجدی یا وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های سطحی از آن بی‌خبر هستند.

 

گاهی نیز کپی‌کنندگان (چه آنان که شرایط مؤلف را انجام داده و یا انجام نداده‌اند) تصور می‌کنند که مؤلف این را افتخاری برای خود می‌داند که برای مثال نامش در فلان وبلاگ یا نشریه آمده است. در حالیکه در اینجا منظور مؤلف تنها این است که مالکیت بر اثرش در آینده خدشه‌دار نشود و نیز مسئولیت نوشتهٔ خود را پذیرفته باشد. بدیهی است که انتشار نام مؤلفی که گاه ده‌ها و صدها کتاب و مقاله دارد، در یک وبلاگ یا نشریه کم‌خواننده، هیچ افتخاری برایش بشمار نمی‌رود.

 

اما اینکه چرا با توجه به قوانین کافی که در این زمینه وجود دارد و نیز هشدارهای مکرر پدیدآورندگان، باز هم به فراوانی چنین دخل و تصرف‌هایی صورت می‌پذیرد و صاحبان آثار مقاومتی جدی در برابر آنان نمی‌کنند، چند دلیل گوناگون دارد.

 

نخستین دلیل به گمان نگارنده در این است که این عمل در میان ما «نهادینه» شده است. یعنی گویا وارد ژن ما شده و نمی‌توانیم از آن تخطی کنیم. غریزی است. حالا چرا چنین شده، باید اهل فن و متخصصان روان‌شناسی اجتماعی پاسخ دهند.

 

دلیل دوم این است که پیگیری قانونی چنین جرائمی عملاً نیاز به صرف وقت و تشریفات اداری فراوانی دارد که با ذائقهٔ هنرمندان سازگاری ندارد و نمی‌توانند و نمی‌خواهند که هر روز و هر ساعت در راهروهای چنان دادگاه‌هایی- که می‌دانید و می‌دانیم- بالا و پایین بروند.

 

دلیل سوم این است که نویسندگان بسیاری از وبگاه‌ها همچون خلافکاران و باندهای زیرزمینی با نام مخفی فعالیت می‌کنند و هویت خود را پنهان می‌نمایند. با اینکه این روش در برخی مواقع (مثلاً برای فعالان سیاسی) توجیهی منطقی و اجتناب‌ناپذیر دارد، اما برای کسانی که رویکردی فرهنگی و ادبی دارند، بسا عجیب است و نوعی راه‌گریز برای فرار از مسئولیت دانسته می‌شود.

 

دلیل چهارم (که بخصوص روی آن تأکید می‌کنم) رفتار بسیار زشت‌تر و غیراخلاقی‌تر دستبردزنندگان به صاحبان اثر است. آنان هنگامی که با انتقاد و اعتراض صاحب اثر روبرو شوند، معمولاً به شکلی طلبکارانه چنان رفتارهای شرم‌آوری از خود بروز می‌دهند و چنان عبارت‌هایی را خطاب به او می‌گویند که هنرمند غارت‌زده نه تنها حاضر است از ادعای خود چشم‌پوشی کند که حتی یادش می‌رود صاحب آن اثر بوده است. یعنی هم از دیوار او بالا رفته‌اند، هم کاغذ خرید جعل کرده‌اند و هم در نهایت بر در خانه‌اش ایستاده و فحشش داده‌اند.

 

نگارنده در این زمینه خاطرات فراوانی را از همکارانش شنیده است و یا در صفحه‌ای مخصوص که جناب میرزا آقا عسکری (مانی) در «ادبیات و فرهنگ» ایجاد کرده بود، خوانده است. اما با این حال نمونه‌ای را نقل می‌کنم:

 

دوهفته نامه امرداد (که از همان مدعیان راه راستی و چنان شعارهایی که نقل کردم، باشد) نشریه‌ای است که از سال ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۸۴ متجاوز از صد بار به نوشته‌هایم دستبرد زد (بعد از آنرا درست خبر ندارم اما شنیده‌ام که کم و بیش ادامه دارد). حتی به نشست‌های سخنرانی‌ام می‌آمدند و گفته‌هایم را به شکلی دست و پا شکسته و دُم بریده و تحریف‌شده منتشر می‌کردند. تا سال ۱۳۸۴ بارها بصورت دوستانه و خودمانی و بدون اینکه کس دیگری بداند، از آنان خواستم از این رویه دست بردارند که برای خودشان ناپسند خواهد بود. علاوه بر اینکه هیچ ترتیب اثری داده نشد، بلکه روزبه‌روز دامنهٔ آن گسترش یافت و به جایی رسید که برخی بزرگانشان که می‌بایست سرمشق دیگرانشان باشند، بخش‌هایی از کتابی را که با دستان خودم و با احترام تقدیمشان کرده بودم را با تحریف و دستکاری به نام خودشان منتشر کردند. این کارِ بسیار زشت و اهریمنی برایم گران آمد. چرا که اینکار پس از آن همه تذکرهای دوستانه، علاوه بر اینکه دروغ و دزدی آشکار بود، نوعی تمسخر و بی‌حرمتی هم به حساب می‌آمد.

 

ناچار شدم به‌رغم میل قلبی و بخاطر اینکه واکنش جدی‌تری در برابر چنین سوء‌استفاده‌هایی نشان دهم، پاسخی بنویسم و بخواهم که آن پاسخ را مطابق با قانون مطبوعات در نشریه منتشر کنند. نه تنها از این کار امتناع کردند، بلکه با انتشار نوشته‌هایی دیگر، اعمالی ریشخندگونه انجام دادند. این بار به ناچار از مقامات قانونی خواستم تا آنان را موظف به انتشار پاسخ من نمایند. باز هم تا مدتی مقاومت کردند و سپس پاره‌هایی آشفته و درهم از پاسخ مرا که هیچ معنا و مفهومی نداشت، منتشر کردند و با مظلوم‌نمایی جار و جنجال به راه انداختند که فلانی از امرداد شکایت کرده و می‌خواهد نشریه ما را تعطیل کند. دروغ و تقلب تا کجا! از آن پس بازار تخریب و تهمت و پرونده‌سازی را به راه انداختند و من دیگر پیگیر ماجرا نشدم و فقط به یاد اندرز دوست بزرگواری که مدتی قبل قربانی همین پیروان دروج شده بود افتادم که از ابتدا می‌گفت: دنبال این ماجرا نرو. کژ‌اندیش‌تر، دروغ‌پردازتر و هتاک‌تر از آن هستند که فکرش را می‌کنی و برایت خوب نیست.

 

بگذریم.

 

کسی که یک اثر نوشتاری یا تابلوی نقاشی یا اثر عکاسی یا موسیقایی و یا هرگونه اثر هنر دیگری خلق کرده است- حتی اگر اثری ضعیف پدید آورده باشد که نتوان نام هنر بر آن گذارد- برای آفرینش خود زحمت کشیده و رنج برده و در حد توان خود کوشیده است. سال‌ها وقت و توان خود را برای آموختن صرف کرده و سال‌ها به دنبال سوژه‌‌های بکر گشته است. شب‌های زیادی را تا بامداد در تاریکخانهٔ عکاسی سپری کرده و یا به نقاط دورافتاده سفر کرده است. مزد زحمات او این نیست که با یک «راست‌کلیک» تمام دسترنج او را سلب کنیم و او نتواند در جایی که لازم است، مالکیت خود را اثبات کند.

 

باز هم برای مثال عرض می‌کنم که دو حلقه فیلم عکاسی دارم که عکس بیست و هفت برج و میل یادمانی در حوالی شهرهای توس، قوچان، کاشمر، برداسکن، دماوند، ساری، سمنان، سبزوار، نیشابور، زاهدان، کرمان، اصفهان، گلپایگان، خرم‌آباد، مشهد و کاشان، همگی در همین دو حلقه هستند. تصویرهایی متعلق به شانزده شهر گوناگون فقط بر روی دو حلقه فیلم. آنان که اهل بخیه‌اند، می‌دانند چه می‌گویم. اکنون یکی از وب‌سایت‌های بسیار میهن‌پرست ما، تمامی این عکس‌ها را از روی کتاب بنده کپی کرده و همراه با نام شریف خودشان منتشر کرده‌اند. چه احساسی باید به من دست بدهد و چه واکنشی باید نشان بدهم؟

 

ما باید بپذیریم و پایبند باشیم که به حکم انسانیت و اخلاق، و بر اساس تمامی قوانین کشوری و بین‌المللی، پدیدآورندهٔ یک اثر، مالک آن اثر و مالک منافع مادی و معنوی مترتب بر آن است. و هم اوست که می‌تواند میزان و حدود استفاده دیگران از اثرش را معین کند.

 

هنگامی که قصد کپی اثری را داریم، می‌باید توجه داشته باشیم که فرض همواره بر ممنوعیت هرگونه استفاده و کپی و بازنشر است؛ مگر آنکه پدیدآورنده به صراحت بخشی از حقوق خود را در ازای شرایطی آزاد گذاشته باشد. یا باید از کپی و بازنشر آثار خودداری کنیم و یا اینکه شرایط پدیدآورنده را بدون کم و کسر اجرا کنیم.

 

حقوق مؤلف بخشی از حقوق بشر است. هنگامی که به این بخشِ بسیار ساده و بی‌دردسرِ حقوق بشر (که همهٔ ما به راحتی می‌توانیم آنرا اجرا کنیم) بی‌توجه باشیم، عملاً به بخش‌های دیگر آن نیز بی‌توجه هستیم و آنچه در بارهٔ آن داد سخن می‌رانیم، چیزی جز شعارهای پوچ و خودفریبانه و دگرفریبانه نیست. نتیجهٔ همهٔ این بی‌توجهی‌ها، بلاهایی است که هر روز با آن دست به گریبانیم و از عهدهٔ حل و فصلش بر نمی‌آییم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.